مطالب زیبا و علمی و ایامیدانید هایی که در هیچ وبلاگی پیدانمی شود
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

فروهرغربی ها از صد سال پیش عادت کرده اند  که حلقه بالدار یا انسان بالدار نموده شده در هنر هخامنشی را مظهر اهورا مزدا بخوانند و پارسیان مزدا پرست در برابر این فرضیه ناباب به فرضیه ایی دیگر توسل کرده و آن را فروهر خواندند اما هر دو فرضیه اساس درستی ندارد.

 

باید توجه داشت که در ایران باستان به نیروی ایزدی  به نام فر اعتقاد داشتند که در کل چیز خواستنی و خوب معنی میداد.نیاکان ما دو نوع فر می شناختند:یکی فر کیانی یا شاهی که ویژه شاهان ایرانی بود و دیگری فر ایرانی که ویژه ایرانیان به طور کلی بود.باید توجه داشت که فر کیانی یا شاهی همواره به همراه نقوش شاهان هخامنشی و به صورت نقش انسان بالدار می آید و در هر مورد جامعه و تاج همان پادشاهی را پوشیده است که بر فراز سرش می پرد ودر واقع به عنوان تایید ایزدی برای پادشاه هخامنشی به کار میرفته است.در دوره هخامنشی فر کیانی یا شاهی همواره با بال رابطه داشته و به صورت شاهی بالدار تصویر می شده است .نشان شهریاریه هخامنشیان عقاب زرین گشاده بالی بوده است که بر درفش شاهنشاهی ایران دوخته بودند.

نشان شهریاریه هخامنشیان

اما حلقه بالدار معمولا در ارتباط با افراد عادی می آید که نشانه تایید آسمانی آنهاست و ما آنرا فر ایرانی مینامیم.پس در حقیقت فر ایرانی و فر کیانی دونماد متفاوت بوده با دو مفهوم مربوط اما نابرابر و این نماد نماد اهورا مزدا نمی باشد.

فر کیانی

 

فروهرفر کیانی

 

Capture

 

فر ایرانیفر ایرانی

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

مردم ایران چه نژادهایی دارند؟
پیش از ورود و استقرار آریایی ها،‌ نژادهای بومی ای در ایران زندگی می کردند. از جمله این نژادها می توان به نژادهای مدیترانه ای، ‌استرالیایی،‌ نگرویی و حامی اشاره کرد. اقوام عیلامی،‌ کاسی،‌ لولویی،‌ کادوسی و تپوری از اقوام مربوط به این نژادها بودند. ورود اقوام بیگانه مانند اقوام هند و اروپایی،‌ سامی،‌ عبری،‌ تورانی،‌ گرجی و چرکسی موجب افزایش تعداد نژادها در ایران شد.

 

در حال حاضر علاوه بر اقوامی که به زبان فارسی صحبت می کنند، گروه های نژادی دیگر از نظر زبانی که به آن تکلم می کنند به شش دسته تقسیم می شوند:
۱- ترکمنان: این مردمان بیشتر در شمال استان خراسان و شرق استان مازندران زندگی می کنند و از نظر شکل ظاهری شبیه به مردم چین و مغولستان هستند و در واقع از بقایای مهاجمانی که پیش از این به ایران حمله کرده اند،‌ هستند. ترکمنان علاوه بر اقامتگاه های دایمی دارای خیمه هایی هستند که هنگام کوچ برپا می کنند. طوایف مهم ترکمنان شامل کوکلان و یموت (شامل تیره های جعفربای و اتابای) می شوند.

۲- ترک زبانان: این مردمان در بیشتر نقاط ایران پراکنده اند و بیشتر در منطقه آذربایجان زندگی می کنند. ترک زبانان از شاخه های اصیل آریایی هستند که در طول تاریخ بر اثر آمیزش با ترکان عثمانی و تیره های گرجی و قفقازی تغییرات زیادی در زبان آنها ایجاد شده است.

تعداد زیادی ایلات ترک زبان وجود دارد که عبارتند از:

قشقایی،‌ ایل سون (شاهسون)،‌ ارسبارانی و خلخالی. برخی قشقایی ها را از طوایف مغول و برخی از طوایف قدیمی آسیای صغیر (خلج) می دانند. اجداد قشقایی ها در ابتدا در قفقاز زندگی می کرده اند.

تیره های مهم قشقایی عبارت از: کشکولی،‌ دره شولی و شش بلوکی هستند. قشقایی ها در فارس سکونت دارند. ایلات خمسه که در این ناحیه زندگی می کنند اینانلو،‌ بهارلو و نفر هستند. ایلات ایل سون (شاهسون) و ارسبارانی و خلخالی ترک زبانان آذربایجان شرقی هستند.

۳-کردها : نژاد کرد که تعداد آنها حدود پنج میلیون نفر تخمین زده می شود در ایران،‌ عراق، ترکیه و قفقاز زندگی می کنند. در ایران بزرگ ترین مرکز تمرکز کردها اردلان است که شامل آذربایجان غربی و کردستان است. اکثر آنها پیرو مذهب تسنن هستند و زبانشان شاخه ای از زبان فارسی است که از تیره هند و اروپایی منشعب می شود. طوایف کرد عبارتند از: مکری،‌ گوران،‌ کلهر،‌ سنجابی،‌ قبادی، زعفرانلو و شادلو.

۴-لرها : لرها در غرب رشته کوه های زاگرس و جنوب کردستان زندگی می کنند و بیشتر پیرو مذهب تشیع هستند. طوایف مهم لر عبارتند از: سگوند،‌ ممسنی،‌ لک، عشایر کهکیلویه و بویراحمد و بختیاری ها.
بختیاری ها ایلات کوچ کننده ای هستند که از نظر تعداد افراد کوچ کننده در ایران مقام اول را دارا هستند. بختیاری ها به دو ایل بزرگ هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم می شوند. همچنین به چند تیره مانند دورکی، باباوی، راکی،‌ بختیاری وند، دنیاران، بانکی و … تقسیم می شوند. نژاد آنها مخلوطی از لری و ترکی است.

۵-عرب زبانان: در خوزستان و سواحل و جزایر خلیج فارس ساکنند. اینان بر اثر مجاورت با کشورهای همسایه عرب زبان، پیوندهای نژادی و زبانی با آنان دارند. از ایلات عرب می توان به بنی طرف، بنی کعب، آل خمیس،‌ آل حمیر،‌ آل کثیر، صابیان،‌ بنی صالح و بنی تمیم اشاره کرد.

۶- بلوچ ها: اگرچه بیشتر بلوچ ها در بلوچستان ساکن هستند،‌ اما تعدادی از آنها نیز در سیستان، کرمان و کشور پاکستان زندگی می کنند. بلوچ ها به شیوه های مختلف امرار معاش می کنند. طوایف مهم بلوچ عبارتند از: یاراحمدزایی، میرعبدی، نارویی، ریگی، مارانی و مرادانی. آنان از اعقاب بلوچ های باستانی براهویی هستند که بر اثر تهاجم آریایی ها، به جنوب شرقی ایران رانده شدند.

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

در سال بیست و یکم هجری (۶۴۱) بین سپاه ایران و اعراب در حمله اعراب به ایران در نزدیکی نهاوند که در منطقهٔ کوهستانی واقع شده اتفاق افتاد. جنگ نهاوند که مسلمین آن را فتح‌ الفتوح نامیدند یکی از مهم ترین جنگ‌ هایی است که بین اعراب مسلمان و ایرانیان اتفاق افتاده‌ است. ابن اثیر در خصوص علت این نام‌ گذاری می‌ نویسد: مسلمین فتح نهاوند را «فتح‌ الفتوح» نامیدند زیرا بعد از آن ایرانیان نتوانستند جمع شده و در برابر اعراب بایستند و پس از این جنگ بود که مسلمین سراسر کشور ایران را تصرف کردند، و امپراطوری ساسانی فروپاشید.

پس از پیروزی در جنگ قادسیه و ورود عرب‌ها به مدائن (تیسفون) خبر رسید که «مهران» در جلولاء (نزدیک حلوان) سپاهی گرد آورده‌ است و بر حسب نامه خلیفه «سعد» در تیسفون اقامت گزید و هاشم بن عتبه را با قعقاع بن عمرو و دوازه هزار نفر به جانب جلولاء «نزدیک حلوان» گسیل ساخت و پس از جنگ سختی که درآن حدود رخ داد فتح تصیب لشکر عرب شد. «جلولاء» بدست اعراب افتاد و خزاین اطراف به یغما رفت. در یکی از چادرها شتری یافتند از طلا باسواری زرین.

فتوحات پی در پی تازیان

یزدگرد پس از جنگ «جلولاء» از حلوان بوی شتافت و خسرو سوم که مأمور دفاع از حلوان بود در مقابل سپاه قعقاع رفته در قصر شیرین از عرب شکست خورد و تازیان داخل حلوان گردیدند، خلاصه تا انتهای سال ۱۶ هجری قمری تسلط عرب از نینوا تا حدود شوشتر رسید. أما «هرمزان» که رییس یکی از هفت خانوادهٔ بزرگ ایرانی بود پس از جنگ قادسیه بجانب خوزستان شتافت و در ۱۷ هجری قمری «عتبه» حکمران بصره لشکری به شوش فرستاد وتازیانی که در آن حدود اقامت داشتند با لشکر عرب همدست شدند و «هرمزان» در دو جنگ شکست خورده مجبور گردید شهر اهواز و یک قسمت از زمین‌ های خوزستان را از دست بدهد.

با این فتوحات و پیروزی پی در پی لشکر اعراب در جنگ‌ های متعدد، باز عمر خلیفهٔ دوم، از جنگ با ایرانیان اندیشناک بود و در دو مورد اظهار داشت، مایلم بین ما وایرانیان کوهی از أتش باشد که نه دست ما به آن ها رسد، ونه دست ایشان برما. ولی ضعف دولت ساسانی، پریشانی اوضاع داخلی کشور، اتقال شهریار ایران یزدگرد از محلی به محل دیگر، رقابت سرداران عرب بایگدیگر که هر کدام می‌ خواستند لیاقت خودرا ابراز داشته غنائم جدیدی بچنگ آورند، موجب جنگ های دیگری شد.

علاء الحضرمی که در بحرین اقامت داشت و خود را از سعد پسر ابی وقاص کمتر نمی‌ دانست بدون اجازهٔ خلیفهٔ مسلمین عمر، از خلیج فارس عبور کرده وارد خاک ایران شد. «شهرک» حکمران فارس در مقابل او شتافت و علاء بازحمت زیاد و مساعدت «عتبه» که لشکری از بصره بکمک او فرستاد توانست جان بسلامت بدر برده، حتی «شهرک» را شکست دهد. یزدگرد در مقابل این پیش آمدها و برباد رفتن زمین‌ های خود نمی‌ توانست راحت نشیند. «هرمزان» و «شهرک» بدستور او بر لشکر عرب حمله آوردند ونزدیک دیوار شوشتر جنگی رخ داد و چون براه نمائی فردی که طلب أمان می‌ کرد، لشکر عرب وارد آن شهر گردید. «هرمزان» به قلعهٔ آن پناهنده گشت و به «ابوسیره» سردار عرب چنین پیغام داد که تا یک تیر در ترکش دارد خواهند جنگید، مگر آنکه او را نزد خلیفهٔ مسلمین فرستند تا هرچه حکم کند اجرا شود. «ابوسیره» این پیشنهاد را پذیرفت و هرمزان تسلیم شد، و او را باغل و زنجیر نزد عمر فرستاد. بعضی از تاریخ نویسان وقایع شوش را در سال بیستم هجری قمری می‌ دانند.

عزل سعد

در این احوال سعد پسر ابی وقاص در کوفه بنای عمارت عالی نهاد، و از آن مکان متصرفات آنحدود را اداره می‌ کرد. در همین هنگام شکایات متوالی از «سعد» نزد عمر شد و بالآخره خلیفهٔ دوم امر داد قصر کوفه را ویران سازند و سعد را احضار کرده عمّار پسر یاسر را بجای او گماشت. عزل سعد بن وقاص یزدگرد را بأین خیال انداخت که متصرفات از دست رفتهٔ خود را مجدداً بچنگ آورد، و همینطور سرداران عرب که همواره مایل بودند غنائم جدیدی بدست آورند خلیفه دوم را متقاعد ساختند که مادام سلسلهٔ ساسانی منقرض نگردیده مستملکات عرب در آنحدود در خطر خواهد بود. بدین جهت طرفین مایل جنگ بودند.

نبرد نهاوند و فروپاشی امپراطوری ساسانی

پیروزی در این جنگ می‌ توانست راه ورود اعراب را به مناطق داخلی ایران هموار کرده و غنایم زیادی نصیب مسلمانان سازد. نهاوند شهر بزرگی است که در سمت قبله همدان واقع است و بین این شهر تا همدان ۱۴ فرسخ راه است. امروزه این شهر میان چهار شهر خرم‌ آباد ، همدان ، اراک و کرمانشاه قرار دارد.

یزدگرد در سال بیست و یکم هجری قمری گماشتگان خود را از ری به خراسان ،گرگان ، طبرستان ، مرو ، سیستان ، کرمان و فارس فرستاده حکام را بجمع آوری لشکر تشویق و ترغیب نمود، و قریب یکصد هزار نفر به ریاست «فیروزان» یکی از نجبای ایرانی که در جنگ قادسیه حضور داشت در نهاوند گرد آمدند.

نقشهٔ آن بود که حلوان و تیسفون را فتح کرده ، کوفه و بصره را که مهمترین سنگرهای عرب در آنحدود بود تسخیر سازند. بفرمان عمر نعمان بن مقرن سردار عرب در اهواز نیروی عراق، خوزستان و سواد را گرد آورده به نزدیکی «نهاوند» آمدند. فیروزان خود را در سنگر محکمی قرار داد و قصد داشت لشکر عرب را خسته کند و چون دو ماه بدین منوال گذشت عرب ها تدبیری اندیشیدند تا فیروزان را بجنگ و ادارند. بنا براین خبر دروغینی منتشر ساختند که عمر در گذشته‌ است، و فوراً خیمه‌ های خود را برداشته شروع به عقب نشینی کردند، فیروزان از سنگر خارج شده آنان را تعقیب کرد. روز سوم جنگ سختی واقع شد و در بین کار زار «نعمان» سردار عرب کشته شد، أما در نهایت لشکر وی پیروز شد.

مؤرخین عرب این پیروزی را فتح الفتوح نامیدند. چون بعد از این فتح ایرانیان قادر بجمع و هم‌ گروه شدنی نبودند. غنائم بیشماری بدست عرب افتاد و از آنجمله‌ است دو صندوق بزرگ پر از مروارید (لؤلؤ) و زبرجد و یاقوت که شخصی در مقابل طلبیدن امان آنرا بهسائب بن الأقرع نشان داد. عده زیادی از لشکر فیروزان کشته شد، و خود فیروزان هم بدست «قعقاع» به قتل رسید. پس از نهاوند همدان بدست عرب افتاد. جنگ نهاوند امید یزدگرد را مبدل بیأس کرد، ولی این پادشاه ساسانی دست از مطالبه تاج و تخت خود برنداشت و تازنده بود کوشش نمود تاشاید کاری از پیش ببرد، پس از اینکه خبر «جنگ نهاوند» بأو رسید، از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان رفت، و در آخر در مرو اقامت گزید، و از دولت‌ های همجوار کمک خواست.

«امیر سعد» در ابتدا حاضر گردید به او مساعدت نماید، ولی بعد از یزدگرد رنجیده باماهوی حکمران ایرانی مرو همدست گردید، و قراولان اورا نابود ساخت. یزدگرد چاره جز ترک آنحدود ندید و در همان نزدیکی بدست آسیابانی که طمع در جامهٔ زرین و فاخر او نمود کشته شد. پسر یزدگرد فیروز سوم از امپراطور چین کمک طلبید، ولی درخواست او باجابت مقرون نگردید، و در کوه‌ های تخارستان در نزدیکی جیحون پناهنده شد و بیهوده تاج وتخت خود را مطالبه می‌ کرد. خلاصه اعقاب یزدگرد کاری از پیش نبردند، و شهرهای ایران بتدریج بدست عرب افتاد و دورهٔ جدید آغاز شد …


الطبری، أبی جعفر،بن جریر، محمد (تاریخ الأمم والملوک) ، مؤسسه عزالدین، چاپ سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
دکتر: زکریا، جمال ،قاسم (سقوط الامبراطوریه الفارسیه) ، دار الفکر العربی، چاپ سال ۱۹۹۱ میلادی .
دکتر: رازی، عبدالله،همدانی (تاریخ کامل ایران) ، چاپخانه اقبال سال ۱۳۶۳ خورشیدی.
لبیب، عبدالساتر، (الحضاره الفارسیه) ، دار المشرق ، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۰ میلادی .
الحموی ، یاقوت ، ابوعبدالله ، (مُعجَم اَلبُلدان) ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، لبنان، چاپ سال ۱۹۹۰ مبلادی به (عربی).

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : جمعه 25 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

Artaxerxes_I_of_Persiaپس از مرگ خشایار شاه، پسرش ارشک با نام اردشیر ( پارسی باستان :" آرتاخشترا") بر تخت شاهنشاهی نشست. نویسندگان یونانی به او درازدست گفته اند. نلدکه گوید نخستین کسی که این لقب را برای او نوشته دی نن بوده و دیگران از وی برداشت کرده اند. دی نن این لقب را به معنای گستردگی توان وی به کاربرده است. پلوتارک می نویسد که وی در بزرگواری و روان والایش در میان شاهنشاهان هخامنشی برجستگی دارد. در روزگار وی رخنه ی ایران در یونان پیوندی برپایه ی احترام بود. واردشیر خودمختاری برخی شهرهای یونان مانند آتن را پذیرفت.اردشیر در نخستین سال شاهنشاهیش به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد.

 

شورش مصرآگاهی از درگذشت خشایارشاه به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد( سال ۹۹ هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره می بردند و چنین برمی آید که شورش پشتوانه ی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند.اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه(نوه ی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را فرمان داد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های( جزیره های) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال ۱۰۵ هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت.
هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بمانداز این راه( راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همه ی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند.
برخی از آداک های (جزیره های) دریای اژه و همچنین قبرس در روزگار وی دچار ناآرامی هایی شد که با اقدام های بخردانه ی اردشیر و کارگزارانش از میان رفت.
روزگار شاهنشاهی وی ۴۱ سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یادکرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال ۱۳۵ هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسرآنها خشایارشا بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : جمعه 25 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

اینک که من از دنیا می روم بیست وپنج کشور جهان جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشور ها احترام دارند و مردم کشور نیز در ایران دارای احترام می باشند . جانشین من خشایار شاه باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد . اکنون که من از دنیا می روم تو دوازده کرور خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی کویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان .

 

مادرت آتوسابرمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن. ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه ای است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود ، حشرات در آن بوجود نمی آید و غله در این انبارها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه آذوقه دویا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید به دست آمد از غله موجود در انبارها برای تأمین کسر خوار وبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافیست ، چون اگر دوستان و ندیمان خود را برای کارهای مملکتی بگماری به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی ، چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی . . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید. بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر شوی تا تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی که من پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر من بیست وپنج کشور سلطنت می کردم ، مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه کشور باشد یا یک خار کن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خود خواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگاه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند . زنهار ، زنهار هرگز هم مدعی هم قاضی نشو اگر هم از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی به یک طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد . هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ؛ حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده . عفو و سخاوت ، ولی عفو باید موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ا ی . بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

  نیکی و سود خویش را در زیان دیگران مخواه.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار، از تنفر متنفر باش و به مهربانی مهر بورز، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

عشق می ماند؛ انسان ها هستند که عوض می شوند .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

خوشبختی از آن کسانیست که خواهان خوشبختی دیگران باشند .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

اگر کسی را دوست داری، به او بگو . زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند .زرتشت 

*********سخنان زرتشت**********

کسی که بر نفس خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

بردباری ، هنگامی خوب است که مبدأ منزهی داشته باشد ، وگرنه در مقابل بیدادگری ، بردباری ناتوانی ، و ناتوانی مقدمه نابودی است.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

انسانهایی که تنها هستند،همیشه در معرض خطر عشق اند.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

همیشه اشتباهات مردم را ببخش نه به خاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند بلکه تو سزاوار آرامش هستی.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

آنچه را می شنوید به عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آنگاه بپذیرید.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

در دوره ای که از آن اوباش است بهتر است که اعتماد و اندیشه تان را پنهان کنید.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

راه جهان یکی است و آن راستیست .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

من آینده را دوست دارم چون بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از آنو همیشه قسمتی از غم دیگران باش نه دلیل آن.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

هنگامی که همه یکسان فکر می کنند دیگر کسی بیشتر نمی اندیشد.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

نیکی و سود خویش را در زیان دیگری مخواه.زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

بهترین زندگی دو جهان برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خویش کنند . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

همسری که برای دخترت برگزیدی به او معرفی کن ولی انتخاب نهایی را به دست خودش بسپار . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

خداوند این جهان زیبا را برای شادی انسان در مسیر نیک آفریده است .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند . زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

وظیفه هر انسان در زندگی اش کار و کوشش و آبادی و پیشرفت جهان است . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

هر کس باید بیاندیشد که کیست ؟ از کجا آمده است و برای چه در این جهان زندگی میکند ؟ زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

انسان در گزینش خوب و بد زندگی اش آزاد است . هر زن و مردی بایستی بهترین گفتار را بشنوند و مسیر خویش را در زندگی برگزیند .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست . نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی . نتیجه زندگی ما حاصل اعمال ماست . زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد .زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

هر یک از شما باید در کردار نیک به دیگری سبقت جوید و از این رو زندگی خود را خوش و خرم سازد. زرتشت

*********سخنان زرتشت**********

زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد، که پندارتان، کردارتان و گفتارتان نیک باشد.زرتشت

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

 

    تحلیلی بر آنسوی حمله اعراب منادی اسلام به ارتش ساسانی..با ویرایش جدید با ویرایش و مطالب کامل تری تقدیم علاقه مندان عرصه تحقیقات تاریخ ادیان میگردد . با عنایت به این موضوع مهم که کشور ما از لحاظ جغرافیایی در منطقه ای واقع گردیده است که امروزه به آن خاور میانه گفته میشود که همواره به دلایل مختلف سیاسی و جغرافیایی واقتصادی وموقعییت سوق الجیشی آن و همچنین غنی بودن این سر زمین از مواد کانی و معدنی همواره در طول تاریخ مورد طمع و وسوسه همسایگان وحتی کشورهای دوردست تری هم واقع گردبده است که مهمترین حمله ها ی گسترده و سیع میتوان از یورشهای غارتگرانه اقوام مغول به سرکردگی چنگیز خان و تیمور لنگ ومقدونی ها هم به سردمداری آلکساندریا همان اسکندر مقدونی معروف و سایر اقوام دیگرنام برد.

 

که با یک نگاهی سطحی و گذرا به همه این جنگهای ویرانگر به نیکی در خواهیم یافت که اهدف استراتژیک تمامی سر کردگان اصلی این قبیل از جنگها و غارتگریها چیزی جز استیلا یافتن بر سایر ملل و انهدام همه دستاورد های مادی و معنوی دیگرجوامع نبوده است و در یک کلام میتوان ادعا کرد که بازخورد همه این قتل و غارتگری ها ی هولناک و سهمگین و همه آن ناجوانمردی های تاریخی به جا ی ماندن زمینهای سوخته با جمعیتی قلیل وعلیل وسرخورده بیش نبوده است . اما ورای همه حملاتی که در طول تاریخ به این سر زمین مقدس صورت پذیرفته است را میتوان به حمله اعراب منادی اسلام به سرزمین ما در دوره حکومت خسرو پرویز ساسانی نام برد که در حدود ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاد است. که در ابتدا با همه حملات قبلی تمایزداشت. معذلک اصل آنالیز ما از موضوع منتخب مورد نظر اینست که حکومتگران ساسانی سالیان سال بود که با انواع روشهای خودکا مه و اعمال ددمنشانه و با ظلم وستمی بس گران بر گرده مردم نجیب این سرزمین به ظاهر حاکم و سوار بر اریکه قدرت بود ند که این خودکامگی ها تا آنجا پیش رفته بود که عملا جامعه را به شیوه های گوناگونی و دور از انسانیت وعقلانیت همراه با تقسیم کردن افراد جامعه به دسته های مختلف دارا ومتوسط و ندار و نزدیک به این شرح تقسیم کرده بودند که عبارت بود از : ۱- در طبقه اول شاه ودرباریان و مغان و موبدان۲- بازرگانان وصاحب منصبان دیوانی بزرگ دولتی ۳- پیشه وران و ملاکین گهرت و کارگزاران عا لی رتبه ۴- در طبقه بعدی کارمندان دون پایه و کارگران و زارعین و… الخ که اگر بخواهیم اندک توضیحی پیرامون دسته بندی های فوق ارائه نماییم اینست که فرزند پادشاه همیشه باید پادشاه و درباری باقی بماند. و فرزندان کارگران نسل اندر نسل باید در پیله کارگری خویش آنقدر بمانند و بتابند تا از طبقه خویش نتوانند خارج تا عدم گردند و حق ورود به طبقه بالاتر را نداشته باشند . لذا با این کارکترهای شخصیتی که از طبقات مختلف جامعه نقاشی میکردند دیگر نبوغ و هوش و زکاوت افراد به هیچ وجهی محلی از اعراب نداشته است تا آنجاکه که فرزندان طبقات دون جامعه هم حق تحصیل علم و دانش را تحت هیچ شرایطی را نداشتند لذا دربارنشینان فکر میکردند که با این تفسیم بتدی های جبری اجتمایی دیگر از بابت هر گونه نافرمانی های مدنی و سر پیچی های عمومی و همچنین از احتمال شورش بر علیه حاکمیت دیکتاتوری خویش به کلی خیالشان راحت گردیده بود . چونکه ظاهرا دولت ساسانی از ارتشی نیرومند به لحاظ نفرات و تجهیزات و ادوات نطامی برخوردار بودند ودر تحلیلهای تئورسین های حکومتی هم هیچ کشوری یارای مقابله با این ارتش قدرتمند را نداشت زیرا ساسانیان ارتش را به ۴ قسمت در شمال و جنوب وشرق وغرب نقسیم کرده البته با عنایت به احتمال حمله از طرف هر کشوری در هر سویی استعداد نفرات و تجهیزات ارتش هم فرق میکرده است. ولی غافل از این موضوغ که اکثریت مردم بر اثر بی تدبیری حکومتگران در اوج فقر و بیکاری قرار داشتند که با اندک خشکسالی ویا بیماری های مهلک عمومی فوج فوج مردم به دیار عدم رهسپار میگردیدند. اما شاهزاده های ساسانی و سایر افراد نزدیک به هیئت حاکمه غافل از این ناملایمات در مناطق خوش آب و هوای کشور و درقصرهای زیبا و سر به فلک کشیده گونانگون بسر نیبردند و حتی اگرنگاهی اجمالی هم به تاریخ آندوران بیفکنیم به هیچ وجه دانشمندان شاخصی در هیچ عرصه علمی بچشم نمیآید. زیرا همانگونه که گفتیم کسب دانش فقط در ید وانحصار واختیارحاکمان زمان بود و اگرهم مکانهای علمی بزرگی وجود داشت تاریخ بنای آنها به ابتدای حاکمیت ساسانیان و شاید مربوط به سلسله های پیش از آنان بوده است. و لی با همه پلشتی ها یی که حکومت گران ساسانیان ازخود بروز میدادند معذ لک در تعریف تشکیلات و روش ها ی نیروهای نظامی وهمچنین تربیت کادر ارتش آنان نکته های مهم و منیری به چشم هر تیزبینی متبادر میگردد اینست که با گذشت بیش از دو هزار و اندی سال از حکومت ساسانیان تا کنون هیچ کشوری در جهان با داشتن انواع ایده ئولوژیهای اعتقادی و سیاسی یافت نگردیده است که به این مرتبه از افق دید بلند و آزاد منشانه مثل ساسانیان برسند که استراتژی ارتش خودرا صرفا برای دفع تجاوزات با دشمن خارجی متجاوز به حریم کشور یعنی همانا جهت دفع حملات ارتش بیگانگان به مرزها وهمچنین اساس تئوری آموزشهای تکنیکی و تاکتیکی و عقیدتی سیاسی و فرهنگی ارتش ساسانیان براساس عدم تجاوز با هر دلیلی به دیگر کشورها صرفا به قصد کشورگشایی محض جهت تحمیل دین و آیین زرتشتی و فرهنگ آریایی و زبان پارسی استوار بوده است ؟! . که این نوع آموزشهای پیشرفته و انتر ناسیونالیستی سیاسی نظامی و فرهنگی و انسانی ساسانیان در ۱۴۰۰ سال پیش خود به تنهایی میتواند سند زرینی و افتخاری بس بزرگ برای مردم فعلی ایران دخت زمین باشد که از اجدادی با این تفکراخلاق مدار و انسان محور در قرنهای ماضی بر خوردار بوده است. لذا علیرغم زحمات طاقت فرسای و انسان دوستانه کارگزاران نظامی و سبیل در طبقه متوسط جامعه در عهد ساسانی که مصادف بود با سالیان طولانی که کم کم مغان زوروانی که به روحانیون آیین مزدکیان اطلاق میگردید آیینی که پیش از زرتشت در حدود ۱۳۰۰ سال قبل ار آن در این سر زمین حاکم بوده است. لاکن مزدکیان توانستند هوشمندانه و خیلی آرام و لاک پشتی با کنار زدن زیرکانه احکام دین رسمی کشور یعنی آیین زرتشتی اهورا مزدایی که خودش دین تو حید پرستی وخمیر مایه اولیه و وموجب همبستگی و چسپندگی مردم بود را دچار نوعی سردر گمی و آشفتگی و خلاء دینی نمایند از همین روی برای اکثریت مردم اعتفاد و ایمان راسخ دینی داشتن دیگرمعنای چندانی نداشت . و ازسویی دیگر هم عواملی چند ازقبیل ۱- طا عون۲ – جنگهای چند باره حکومتیان با بهرام چوبینه که اهداف حکومت با روش دیپلماسی هم قابل پی گیری وامکان به نتیجه رسیدن بود . ۳- همچنین جنگهای مستمر وبی نتیجه گاه وبیگاه با رومیان که باعث تحلیل رفتن قوای جسمانی و روحی ارتشیان گردید ه بود ۴- کش مکش های درون حکومتی بی حاصل از منظر منافع ملی بر سر تقسیم قدرت بین شاهزادگان وکارگزاران اصلی حکومت با شیروئیه که منجر به کشته شدن عده ای از درباریان که بدست وی اتفاق افتاد ه بود ۵ – طغیان مکرر رودهای دجله و فرات در آن سنوات که ضمن وارد آوردن خسارات جانی ومالی بس گران به کشاورزان که منجر به نابودی هزاران هکتار از مزارع کشت دیمی و آبی گردید را میتوان بعنوان فاکتورهای اصلی که موجبات سرگرم گردیدن حکومت به اوضاع داخلی کشور جهت سر و سامان بخشیدن به این قبیل معضلات و غافل شدن از اوضاع برون مرزی برای مقطع نسبتا طولانی اتفاق افتاد. لذا با توجه به این سریالی ازعوامل مهم باز دارنده بنظر میرسید که همسایگان به نیکی در یافته بودند که این امپراطوری عریض و طویل و پهناور با یک تلنگر یا با یک تک نطامی ازهم پاشیده خواهد گردید لیکن در این اوضاع احوال آشفته سیاسی و اقتصادی و معنوی کشوردرحکومت جبار خسرو پرویز ساسانی بازهم این مرز و یوم باستانی با یک هجوم ناخواسته همه جانبه دیگری از سوی اعراب منادی اسلام واقع گردید . اماعلیرغم آنکه مردم پارسی گوی از مدتها قبل مستقیم و غیر مستقیم آوازه دین حنیف اسلام که شعار برابری و مساوات و حق و عدالت سر میداد را شنیده بودند و منتظر بهانه ای جهت رهایی از جور حاکمان ستمگر ساسانی وموبدان زردشتی و مغان زوروانی بودند در گرویدن به آیین اسلام را لحظه شماری میکردند ودر نبردها هم که به تفسیر شرح خواهیم داد علیرغم آنکه از هر جهت بر سپاه اعراب تفوق کامل داشتند در کمترین زمان ممکن دست ازنبرد کشیده و خود را تسلیم اعراب تازه مسلمان نمودند تا شاید بتوانند در ذیل سایه والطاف حکومت اسلامی به رفاه و آسایش و مساوات واقعی برسند . ولی از شانس بد ملت آزاده آریایی پرشیایی در زمان حمله اعراب منادی اسلام به این سرزمین مصادف بود با دوران رخوت و انحراف عظیم وعمیق سیاسی درحکومت اسلامی که بعد از حادثه مبارک غدیر خم و رحلت جانگداز پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد(ص) یعنی دورانی که احکام و شعائراسلام ناب محمدی (ص) برای مدت مدیدی به محاق رفته بود و از اسلام اصیل جز پوسته ظاهری و لعاب بیرونی چیزی دیگر باقی نمانده بود تا جاییکه موجب خانه نشین شدن اول مردی که درتاریخ اسلام دعوت رسول اکرم را اجابت نموده بود یعنی همان لنگر زمین و آسمان و آن حقیقت همیشه تاریخ که هم حقیقتی بود برگونه اساطیرهمانا آن جانشین رسول و عبد صالح خدا یعنی حیدر کرارمولای متقیان حضرت علی (ع) صاحب ذولفقار آسمانی و سرفرمانده خیلی از غزوات نبی خدا و فخرخاندان عصمت و طهارت بنی هاشم همراه با طیفی ازسحابی های اولیه رسول خدا به حاشیه رانده شده بودند که اوج این انحراف درتشیع پیکردردانه رسول خدا برتارک همیشه تاریخ پشریت قابل رویت است. فلذا با آن اوضاع و احوال پریشان سیاسی و اقتصادی و معنوی جامعه پارسیان در اواخر حکومت ساسانیان که قبل از این ذکرش رفت و همزمان هم این دوران انحراف و مظلومیت اسلام عزیزدرچنین شرایط افول احکام نورانی عقیدتی و سیاسی و اجتمایی حمله اعراب به ظاهر منادی اسلام به قول عرب به سرزمین عجم مجوس به معنی (لال آتش پرست) صورت پذیرفت اما بر خلاف انتظارپارسیان ازفردای پیروزی اعراب منادی اسلام با این وجود اینبارهم همه شعار های عامه پسند اولیه آنان کم کم دگر گون گردیده و رنگ بوی جاه طلبی سر مستانه بخود گرفته بودند تا جاییکه این غرور کاذب عین دملی چرکین همه وجود لشکر یان فاتح را فرا گرفته بود . که عجمان با رصد رفتار سپاه اعراب پیروز باردیگر خاطره غارتگری و چپا ول اموال عمومی و خصوصی آحاد جامعه را بسان سایر حملات دیگر در اذهان عمومی زنده میکرد ولی با تعغیر تاکتیک در صورت مسئله .. یعنی تحت عناوین اید ه ئولوژیکی مثل دیه و جزیه و موالی و کنیز و غلام و .. که اکثر این عناوین همان مسلمان درجه دو بودن از این واژه ها تعبیر میگردید و از لحاظ اخلاقی هم برخی از اعراب بداوی که در نبرد غالب شده بودند چنان رفتار جلف با دخترکان و همسران فرمانده هان ارشد ومیانه و عادی و سایر مقامات عالیرتبه مغلوب پارسی از خویش بروز دادند که دل هرسنگدلی شکسته وهر قلمی از نوشتن آنهمه جفای عمدی و غیر عمدی سپاهیان پیروز احساس شرمندگی مینماید . اما این سخت گیرها طی قرنها ادامه یافت و علیرغم آنکه ایرانیان سالیان سال بود که مسلمان شده بودند فقط به جرم اینکه اجداد خیلی دورشان در سده های اخیر زرتشتی بوده اند اجازه پیشنماز شدن به غیرعرب داده نمگردید و همچنین حق ازدواج با دختران اعراب بیابانگرد را نداشته ولی عکس آن صادق بوده است. و سایر اجحافات دیگر از جمله پرداخت مالیاتهای سنگین و طویل المدت به فرمانده هان لشکر پیروزو اکثرسحابیها منهای مولای متقیان علی (ع) که هرگز ریالی مالیات از ایرانیان را نپذیرفتند باری بگذاریم و بگذریم وقضاوت را به تاریخ واگذاریم لذا بدون در نطر گرفتن این اجحافات بی مورد لشکریان پیروزعرب به پارسیان و خا نواده آنان ولی ازدیدگاه ما مسئله اصلی که این حمله به خاک این سر زمین با همه حملات قبلی فرق اساسی و بنیادین داشت این مورد مهم بود که این مرتبه اراده الهی بر گسترش اسلام به این سرزمین پهناوربود تا با گذشت زمان مردم پارس خود تبدیل به فرزندان راستین اسلام گردند و با هوش و ذکاوت خدادادی باعث خدمات متقابل فاخری در زمینه های علمی و فلسفی و ادبی و دیوانی به این دین حنیف گردند تا پذیرش آن برای مردم دیگر سر زمینها راحت و آسانترگردد. و این خود توفیق الهی بزرگی بود که پروردگار نصیب ملت پرشیا نمود زیرا که اسلام عزیز این آخرین و کاملترین دین خداوند بزرگ در روی زمین که بعد از آنهم به فرموده کتابش فرقان کریم دینی دیگر نخواهد آمد وتوسط همین دین و ظهور آخرین فرزند پیامبر گرامی همین آیین حنیف (مهدی موعود) جهانرا پر از عدل و داد خواهد نمود و هیچ عذر و بهانه ای ازپیروان سایر ادیان الهی وتوحیدی پیش ازاسلام در نگرویدن به اسلام عزیزاز آنان پذیرفته نمیباشد فلذا همه آنان اگر طالب سعادت دنیوی و مغفرت اخروی باشند باید دین کامل وجامع و مانع اسلام را که بر اساس رهنمود های قرآن ورسول گرامیش حضرت محمد نور امین (ص) و آل و عترت وی استوار میباشد بپذیرند .اما دوباره از تحلیل اصلی خود دور نگردیم واما از آن سو نیز اعراب منادی اسلام احتمالا با کنکاش تاریخی و میدا نی نیک دریافته بودند که گسترش این دین جدید به سمت شرق قاره آسیا فقط از طریق فتح سر زمین پارس میسر می دانستند از طرفی دیگر نیزمردم عهد ساسانی هم به طور غیر رسمی و نیمه محرمانه از سنوات قبل آوازه آیینی جدید را شنیده بودند . دینی تازه که نام اسلام را بر خود گذاشته و خواستگاه آنهم در شبه جزیره حجاز که داعیه رهبری جهانرا دارد و شعار حقانیت و وحدانیت سر داده که نه تنها در بین مردم خاور میانه و حتی در قاره سیاه هم بدلایل مختلف از جمله شرایط بد اقتصادی وظلم وجور روسای قبایل بومی آفریقایی عاشقان فراوانی پیدا نموده است لذا همانطوریکه قبلا هم گفتیم سران اصلی دین اسلام شاه کلید گسترش آن به شرق آسیا قطعا کشور پهناور وغنی پرشیا میدانستند که این تحلیل با وجود گذ شت چند ین قرن هنوز هم به قوت خویش باقیست از اینرو اکنون هم خیلی از دولتهای موجود در سر تا سر گیتی به چنگ آوردن این کشور را به هر قیمت و با هر روشی آرزو ی قلبی واستراتژیک خود می دانند. زیرا این سرزمین کهنسال و زیبا سر شار از مواد معدنی و کانی گوناگون و برخوردار از اقلیمی ۴ فصل که هر کدام از مناطق کشور ما از اکوسیتمی منحصر به خویش بر خوردار میباشد زیرا همزمان با داشتن دو کویر بزرگ خشک وسوزان لم یزرع لوت و نمک ولی مردم شمال کشور از آب وهوایی نسبتا اروپایی معتدل و مدیترانه ای بر خوردار میباشند. ولی از اینها همه مهمتر سر زمین باستانی ما در طول دوران متمادی تاریخی همواره برخوردار از ملتی فرهیخته و تاریخ ساز و استوار درعرصه جهانی و همانا برخوردار از فرهنگ و ادبیات اجتمایی غنی به بلندای تاریخ بشریت که بین دو هزار و پانصد سال با عنایت به اشیاء و ادوات بدست آمده جدید در سنوات اخیر در جلگه جیرمت که در اثر کاهلی دولتمردان وقت موجب به تاراج رفتن عمده آنها گردید ولی در نهایت باستان شناسان داخلی و خارجی متفق القول عمر کشور زیبای ما ایراندخت زمین را تا ۷هزار سال پیش از اسلام عزیزتخمین زده اند که این امرخود گواهی مستدل براین موضوع صحه میگذارد که این ملت بر خلاف خیلی از ملتهای دیگر از جمله بر خلاف اعراب هرگزدر طول تاریخ بت پرست و یا چند گانه پرست نبوده اند و همواره از دین و آیینی توحیدی به معنای لغوی آن که همانا یکتا پرستی است برخوردار بود ه که در مقطعی از تاریخ به مدت چندین قرن که آیین زرتشتی بر کشور حاکم و جاری بود ه توانسته بود ند با بکار بستن شعار سه گانه کردار نیک پندار نیک گفتار نیک که درابتدا نظریه هایی ایده آلیستی بنظر میرسیدند ولی با همت وجدیت عمومی پارسیان آنرا به رآلیسم میدانی تبدیل نمایند که به مدت مدید ی یکی از ادیان مطرح مردم سرزمین های مختلف از بین النحرین تا پامیرهندو کش و از آرارات تا آناتولی باشد. و علیرغم اینکه در اثر مرور زمان همانطور که در ابتدای مقاله هم توضیح دادیم با دسیسه های مغان زوروانی و بازی خوردن روحانیون زرتشتی در تایید کامل اعمال درباریان اندک اندک با پیدایش انحراف درعملکرد حکومتگران عهد ساسانی که موجبات دوری روحانیون از ملت در ابتدا و نزدیک شدن آنان به دستگاه حکومتی که در نهایت هم خود آنان جزیی از حکومت جابران شاهان ساسانی زور گو گردیدند و همه اعمال خود و درباریان را با حیله گری خاص توجیه نموده تا آنجاکه همه فرامین شاهان ستمگرروزگار و همچنین اعمال خودرا مو به مو بر گرفته از کتاب زرتشت یعنی اوستا به مردم اعلام میکردند ومخالفت با اوامر ملوکانه و فتاوای مغان و موبدان را کفر وظلم به آیین میدانستند و سر پیچی کنندگان از آنرا افرادی گمراه و همنشین با اهریمن پلید در آخرت معرفی میکردند که اگر با نصایح موبدان و مغان به راه راست که همانا اطاعت مطلق از شاهان وآنان بود برنمی گردیند و به روشنگری مردم ادامه میداند به اشد مجازات یعنی زندانهای طویل المدت همراه با شکنجه های وحشتناک و بیگاری دادن به بزرگان محکوم میگردید . آری با اینچنین انحرافات بزرگ در هیئت حاکمه سیاسی ساسانی و آیین زردشتی بود که ارتش چند ده هزار نفری ساسانیان که به اصطلاح امروزی ارتشی کلا سیک و تاکتیک پذیر و دارای دیسیپلین ویژه و برخوردار از انواع سلاح جنگی روز و همجنین احاطه کامل فرماند هانش به فنون و رموز نظامی پیشرفته دوران خویش که سوابق و قدمت طولانی نیز در انواع جنگها ی واقعی و مانور های تمرینی نظامی داشتند تا جایی که سایر دولتها هم جهت آشنایی افراد نظامی خودشان به علوم و فنون نظامی روز و دست یابی به تاکتیک های جنگی نوین به کشور پهناور آنروز پرشیا روانه میکردند. با همه این اوصاف پر طمطراقی که از آرتش ساسانی بر شمردیم معذالک این ارتش تا بیخ دندان مسلح در دو رویارویی بزرگ که جنگهای خونین و نبرد های سرنوشت سازی مابین طرفین نبرد یعنی سپاه اعراب منادی اسلام با ارتش پرزرق و برق ساسانی در گرفت یکی هما نا در منطقه قادسیه در حوالی غرب ایران فعلی و شرق کشوری که امروزه به آن عراق میگوییم و نبرد سهمگین سه روزه دیگر در نزدیکی های شهر نهاوند فعلی خودمان که اتفاقا به جنگ نهاوند معروف گردیده فرماندهی سپاهیان اعراب در هر دو رویارویی سحابی معروف صدر اسلام سعد ابن ابی وقاص به عهده داشته است که نکنه تاریک زندگی سیاسی این فرمانده همانا به آتش کشیدن کتابخانه بزرگ و مجلل عمومی و تخصصی دانشگاه گندی شاهپور یا (جندی شاهپور) به دستور …. است و همزمان هم مقارن بوده با خلافت خلیفه دوم راشدین جناب فاروق اعظم که یکی از ام المومنین یعنی حفصه همسر پیامبر اکرم (ص) دخت گرامی ایشان بودند. . و لازم به توضیح است که پهناور شدن اسلام هم از حیث جغرافیایی از همین ایام تا پایان سلسله اموی اتفاق افتاد اما به گواهی وشهادت تاریخ لشکراعراب مسلمان مهاجم متشکل بودند از عده ای افراد عمدتا سیه چرده و بداوی که از صحرای گرم وسوزان حجاز که لباسی ساده و بلند و بعضا هم نیمه مندرس بر تن داشتند و نظم وانواع سلا حهای رایج روز هم کمتر در بین آنان به چشم میخورد تشکیل میگردید وعمده سلاح آنان شمشیرهای کمانی شکل بود بر خلاف شمشیر های سپاهیان ساسانی که کشیده و راست بوده است. ولی تنها فرق این سپا هیان ژنده پوش با سپاهیان ساسانی که با اونیفورم های رنگارنگ نظامی که هر رنگی بیانگر تعاریف خاص نظامی داشته و همچنین چند هزار سواره نطام وعده کثیری هم تک تیرانداز کمان و با همراهی گروه های نوازنده موزیکال که ریتم و اهنگهای روحبه بخش همراه با آوای رجز خوانیها جهت آماده نمودن لشکریان که موزیسینها مارش ویژه ارتش ساسانی مینواختند که درجات فلزی مختلف سپاهیان ساسانی و سایر حمائلی که به عنوان تشویقیهای سنوات کاری و به روش روتین دریافت و به سینه الصاق کرده بودند که با تابش نور خورشید به این درجات فلزی و آلات گروه موزیک چنان باران نور چشمک زنی از تابش خورشید درآن هنگامه ظهر گرم نبرد انعکاس داده بود که ترس و رعب وحشت گران در میان لشکریان اعراب که در طول عمر خود چنین ارتش کامل و با نظم و درجات گوناگون و لباسهای متحد الشکل که با پیش قراولی تن سواران پیل همراه بود به چشم ندیده بودند و چیزی باقی نمانده بود که عده زیادی قصد فرار را داشتند اما پروردگار متعال ترس وحشت از دل آنان بدر کرد ه و شهامت و نور جهاد در دل آنان جای داد . اما نکته مهم و اصلی در فرق بین این دو لشکر این مورد مهم واساسی بود که اکثریت مجاهدین سپاه اعراب مدعی دین حنیف اسلام در آن برهه خاص از زمان فقط با سلاح ایمان میجنگیدند و در آنزمان اولیه هم هدفی جز اعلام ندای حق تعالی و اعلام پیام روح بخش و روشنگر اسلام که همانا ندای برابری و برادری دینی ومساوات وعدالت و عرفان برای همه بود سر داده و هدفی دیگر نداشتند و جنگ یا همان جهاد را جزیی از دین خودشان برای احقاق و اجرای کامل دین الله می بنداشتند فقط ادای وظیفه شرعی میکردند که اگر کشته میگردیدند به یقین خود را در بهشت میدیدند. که درهمین رابطه دراینجا نیکوست یاد جمله ای خیلی کوتاه ولی زیبا را ازنازنین دوست شهید م در دوران دفاع مقدس هشت ساله یعنی شهید والا مقام (حسین حمایتی ) رضوان الله علیه بنمایم که علیرغم جوانی جمله ای پر مغز و فلسفی و در عین حال منطقی که از دفترچه خاطرات معظم له بدست امده که گویا در هنگامه کتابت این جمله مهم در همان حال وهوای خاص جبهه ها در حال غورسیر و صفای معنوی خویش بوده است که اینچنین مرقوم فرموده بودند که معامله با خدا باخت ندارد یعنی همان شعار و اهداف جهاد گران صدر اسلام نیز همین بوده است. که توانستند بر ارتش پر زرق وبرق ساسانی که از هر لحاظ بر سپا هیان صدر اسلام برتری مطلق داشتند چیره وغالب گردند زیرا ارتش ساسانی به دلایل فراوان از اعمال دور از انسانیت شاهان وموبدان و مغان زردشتی خسته وبیزار و به تنگ آمده بودند فقط بدنبال بهاته ای جهت فرار از میدان کار زار بودند که در نهایت هم سر فرمانده ارتش برشیان یا پارسیان رستم فرخ زاد و یا – فرخ داد کشنه گردید ه و درفش کاویانی که سنبل ارتش آنرمان سا سانیان بود بر زمین افتاده وسر بازان مغلوب هم در کمتری رمان ممکن فوج فوج خودرا تسلیم سپاه پیروز اسلام کردند که با این تفاسیر میشود ادعا نمود که سپاهیان ارتش ساسانی از قبل بازنده عقیدتی و سیاسی واقتصادی و عدالت اجتمایی این جنگ بودند زیرا از طرف دیگدر همانطورکه قبلا هم گفتیم پارسیان نجیب از مدتها قبل آوازه دین جدیدی که در سرزمین حجاز اعلام موجودیت کرده بود وشعار اصلی خودرا حول محورهای اساسی دنیوی مثل عدالت ومساوات وقسط و برادری قرار داده بود و همچنین نیز شنیده بودند که سیاه پوست برده با سفید پوست ارباب در این آیین تازه هیچ گونه فرق ورجحانی بر یکدیگر ندارند وحتی پیامبر عزیز و بزرگشان هم تا در قید حیات بودند مثل سایرین میزیسته وبا همه مردم با انصاف وعدالت رفتار میکرد ه است وتنها فرق آنان با یکد یگر در بندگی پروردگارشان است که هرکس تقوی بیشتری پیشه کند نزد خدایشان دروز حساب ارجحتر است. اما در پایان این نوشتار موضوعی اضافه نمایم و آن اینکه همه ادیان اعم از الهی و غیر آن شاید در کلیت حرفهای مشترکی برای گفتن داشته باشند از جمله آنکه همه ادیان پیروان خود را به راستگویی وامانت داری و صداقت و معرفت و عدل وعدالت و ایمان و اخلاص در همه امور و شئون زندگی سفارش میکنند و در یک کلام دینی رسمی و جود ندارد که به مقلدان و پیروان خود گمراهی و پلشتی و ظلم وستم به همنوعان و تباهی سفارش نماید اما در فرعیات تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند که دین زردشت هم از این قاعده مستسنی نیست فلذا میشود ان چنین نتیجه گرفت که مخرج مشترک همه ادیان ایمان به توحید وسفارش به آزادگی وعدالت و تقوا ومساوات عمومی میباشد ….پایان…باقی بقای یاران..بندر گامبرون یا مفتکی و زورکی بندر شاه عباس صفوی طاغوتی حعب – پاییز ۸۹…. توضیح نویسنده مقاله : چنانجه به هنگام مطالعه مطالب این نوشتار متوجه ا نوع پرشها و عدم وابستگی مطالب به یکد یگرباشید بدانید که ازویرایش چند باره و وسواس بیش از حد حقیر میباشد زیرا که نوشتن چنین مطا لب تاریخ سیاسی مذاهب همیشه نوعی چسپند گی و وابستگی تنگاتنگی با مسائل و باورهای اعتقادی مردم یک جامعه مثل جامعه دین محور فعلی خودمان را به همراه دارد از اینرو همواره باید خیلی دقیق حسا سیت عمومی و شرایط سیاسی و تاریخی و جغرافیایی و زمانی منطقه ای که در آن زیست میکنیم مد نظر داشته باشیم تا خدای ناخواسته با دست خودمان به باورهای اعتقادی مردم خویش آسیبی وارد نکنیم پس باید تصمیم قاطع اتخاذ نمود و یکی را پیش پای دیگری ذبح کنیم که حقیرعلیرغم میل قلبی سعی نموده ام که ذبح حقایق و مسائل تاریخی داشته باشیم تا حسگرهای باورهای معنوی جامعه را حسا س ننماییم…

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

                                                                  یونانیان نقل می کنند که هخامنش نام بنیان گذار  سلسله هخامنشیان است. اما احتمال دارد که داریوش اول برای این که بین خود و کوروش اول ارتباط خونی برقرار کند این جد مشترک را اختراع کرده است. منابع یونانی می گویند که پس از  مرگ هخامنش پسرش «تیش پیش» جانشین او شد و به رهبری او قوم پارس شهر انشان را تصرف کرده و در آن مستقر شدند. امروزه این شهر را با نام «تپه ی مالیان» و یا «تل مالیان» می شناسیم که در کوه های زاگرس واقع در استان فارس قرار دارد. ثمره این پادشاه کوروش دوم است که بر قوم ماد غلبه کرده و امپراتوری پارس را بوجود آورده است.

مسلما تیش پیش یک چهره تاریخی است اما در متون فارسی کهن به او نه بعنوان پسر هخامنش که به عنوان یک هخامنشی اشاره می شود و در نتیجه امر مسلم آن است که او از خاندان هخامنشی بوده است. هنگامی که در سال ۶۴۰ قبل از میلاد «آشور بانی پال» پادشاهی ایلام را کلا برانداخت پارس ها از این موقعیت استفاده کرده و در قلمرو پادشاهی انشان اعلام استقلال کردند و اگرچه تا سال ها بعد زبان ایلامی زبان رسمی کشور آنها بود اما خودشان به پارسی تکلم می کردند که یکی از زبان های هندو ایرانی است. در سال ۵۵۹ قبل از میلاد کوروش (که در پارسی کهن خوروش بوده است) جانشین پدر خود کمبوجیه شد و در آغاز ناگزیر بود همچون پدران خود تسلط پادشاهی ماد را بپذیرد. تاریخ نویس یونانی «هرودوت» در کتاب «تواریخ» خود شرح مفصلی از به قدرت رسیدن کوروش را بر حسب بهترین منابع در دسترسش آورده است. داستانی که او نقل می کند شبیه دیگر مطالب افسانه ای در مورد رها کردن کودکی اشرافی است. افسانه ای همچون «رومولوس» و «ادیپوس».

در این افسانه گفته می شود که کوروش نیمی پارسی و نیمی ماد بوده است و در زمان پدربزرگ مادری اش «آستیاک» که بر آشوری ها پیروز شده بود بدنیا آمد پس از این تولد آستیاک خوابی می بیند که مغان آن را به نشانه ای تعبیر می کنند که از سرنگون شدن او به دست نوه اش حکایت می کند در نتیجه او به یکی از خدمتکاران خود به نام «هارپاک» دستور می دهد که کوروش نوزاد را بکشد. هارپاک که از نظر اخلاقی نمی توانست چنین کند یکی از چوپانان پادشاه به نام «میتریدات» را احضار کرده و به او دستور می دهد کودک را به قتل برساند. میتریدات که از این دستور آشفته می شود جریان را با همسرش «سینو» در میان می گذارد. سینو که اخیرا کودکی مرده را بدنیا آورده بود به شوهرش پیشنهاد می کند که پیکر کودک مرده را به جای کوروش بگذارند و خود او را بزرگ کنند. میترادات فرزند مرده خود را به عنوان مدرک انجام دستور به هارپاک نشان می دهد. سال ها بعد وقتی آستیاک کشف می کند که نوه او همچنان زنده است دستو رمی دهد سر پسر هارپاک را بریده و به هنگام شام آن را در بشقاب او بگذارند. هارپاک به انتقام کوروش را قانع می کند که پارس ها را به شورش بکشاند به این ترتیب بین سال های ۵۵۰ و ۵۴۹ و به کمک هارپاک کورش پارس ها را رهبری کرده و شهر اکباتان را به تصرف در می آورد و بدینسان سرزمین ماد به دست او می افتد. اما آن چه که  از نظر تاریخی قطعی محسوب می شود آن است که کورش پارس ها را گرد هم آورد و در سال ۵۵۰ قبل از میلاد ارتش آستیاک را شکست داد و آستیاک و بزرگان ماد را به اسارت گرفت. و خود پادشاهی متحد پارس را بنیان نهاد.

جنگ بعدی کورش با کرسوس فرماندار لیدیا بود که از طریق وصلت با آستیاک اتحاد داشت. گفته می شود که کرسوس از پیشگوی معبد دلفی می پرسد که اگر با کورش بجنگد چه خواهد شد. و پاسخ می شنود که اگر از رودخانه پالیس رد شوی یک امپراتوری بزرگ از بین خواهد رفت. کرسوس با اعتماد به پیروزی خود در مرکز ترکیه کنونی با سپاه کورش روبرو شد اما کورش با مهارت و نوآوری شیوه جنگ مرسوم را تغییر داد هنگامی که قرار بود به مناسبت زمستان جنگ را متوقف کنند و کرسوس چنین کرد کورش از توقف جنگ سرباز زد و شهر ساردیس پایتخت لیدیا را گرفت و کرسوس را اسیر کرد. بدینسان لیدیا ضمیمه قلمرو کورش شد. در تاریخ وقایع «نابونی دوس» آمده است که «کورش به سرزمین لیدی تاخت پادشاهش را کشت اموالش را تصرف کرد» به علت از بین رفتن  قسسمتی از این تاریخ به نظر می رسد که مطالب آن درست نباشد. اما منابع یونانی بیان می کنند که کورش کرسوس را امان داد و او را به عنوان مشاور خود منصوب کرد و او حتی در زمان سلطنت پسر کورش نیز در این سمت بود.

در اکتبر سال ۵۳۹ کورش بابل را محاصره کرد بر اساس مدارک نوشته شده به دست منابع بابلی پیروزی کورش بدون خونریزی انجام گرفت. و در پی این پیروزی لقب کورش چنین شد: «پادشاه بابل، پادشاه سومر و آکاد، و پادشاه چهار جانب جهان» این لقب درست به نظر می رسد چرا که پس از فتح بابل امپراتوری پارس از آسیای صغیر و یهودیه تا دره هند امتداد داشت و همه ی هلال حاصلخیز جهان آن روز را در خود گرفته و بزرگترین امپراتوری تاریخ بود.

کوروش اداره  امپراتوری خود را به صورت ایالتی و با مدیریت کسانی که ساتراپ خوانده می شدند انجام می داد. ساتراپ ها در کار خود مستقل بودند و تنها به دولت مرکزی مالیات و سرباز می دادند کورش پس از فتح بابل اعلامیه ای صادر کرد که بر روی یک استوانه گلی که به استوانه کوروش مشهور است نوشته شده و در آن شرح پیروزی ها و انساندوستی های کورش و همچنین شجره خاندان شاهی اش ذکر شده اند. این استوانه در سال ۱۸۷۹ در بابل کشف شده  و اکنون در موزه بریتانیا نگاهداری می شود.

اگرچه انتشار این استوانه در ادامه سنتی محسوب می شود که در بین النهرین از هزاره سوم قبل از میلاد مرسوم و در  آن شاهان اقدامات و اصلاحات خود را شرح می داده اند اما در آن میان استوانه کورش است که به عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در هزار و نهصد و هفتاد و یک سازمان ملل متحد آن را به همه زبان های رسمی این سازمان ترجمه کرده است. این منشور مضامین عمومی حاکمیت پارس ها را بیان می دارد که عبارت است از: تساهل مذهبی، الغای برده داری، آزادی انتخاب شغل، و گسترش امپراتوری

کورش با اتخاذ سیاستی مبنی بر انساندوستی بجای سرکوب و نیز احترام گذاردن به مذاهب محلی توانست مردم تحت فرمان خود را به پشتیبانان مشتاق خود تبدیل کند. نمونه ای از این امر را می توان در فصل عزرای کتاب تورات یافت که شرح می دهد چگونه جمعیت بزرگی از یهودیان پس از آن که معبدشان به فرمان کورش بازسازی شد از بابل به سرزمین خود بازگشتند.

به دلیل این گونه رفتار های کورش، یهودیان او را پادشاهی عادل دانسته و تحسین کرده اند. او تنها غیر یهودی تاریخ است که در کتاب یهودیان به عنوان مسیح خداوند خوانده شده امروزه نیز در کشور اسراییل نام کورش بر خیابان ها و خانواده های اسراییلی متعددی گذاشته شده است.

بنا بر گزارش هرودوت کوروش در جنگ با ماساگت ها که قبیله  بیابانگردی در شمال قلمرو او بودند کشته شد. ملکه ماساگت که تومیریس نام داشت جانشین پسر خود شد که از کورش شکست خورده بود. «ست سیاس» تنها از این نکته خبر می دهد که مرگ کورش در ۵۲۹ قبل از میلاد به هنگام جنگ با قبایل مستقر در سرچشمه رود فرات اتفاق افتاد. پیکر او را در شهر پاسارگاد دفن کردند. دو تاریخ نویس یونانی «استرابو» و «آریان» بر اساس گزارش کسانی که در جریان حمله اسکندر به ایران به پاسارگاد رفته بودند توصیف های دقیقی از آرامگاه او به دست داده اند.


 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

                                                                             منبع های ایرانی و هخامنشی درباره ی مرگ کوروش شرحی روایت نکرده اند اما مورخان یونانی همچون «هرودوت»، «گزنفون»، «کتزیاس» و … هر کدام مرگ کوروش را به گونه ای روایت کرده اند که در این جا به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم:هرودوت می نویسد، چگونگی درگذشت کوروش را که در لشکرکشی به سرزمین «ماساگت ها» یا همان «سکایی ها» به وقوع پیوسته است را به چند گونه بازگفته اند و او به نقل روایتی که بیش از سایر روایات به نظرش درست می رسد می پردازد.

 

بنا بر نوشته ی هرودوت در آن زمان شهبانویی به نام «تومیریس» بر قبایل ماساگت ها فرمانروایی می کرده است که بیوه ی سابق پادشاه این سرزمین بوده است. کوروش به منظور این که بدون جنگ و خونریزی بر سرزمین ماساگت ها دست یابد، از وی درخواست همسری کرد اما «تومیریس» فهمید که طالب خود او نیست بلکه قصد دارد سرزمین های او را تصرف کند و از این رو درخواست کوروش را نپذیرفت. پس از آن کوروش تصمیم گرفت به سرزمین های تومیریس که در خاور دریای خزر قرار داشت لشکرکشی کند.کوروش بزرگ به منظور ورود به سرزمین ماساگت ها دستور داد قایق هایی را به یکدیگر بپیوندند و به وسیله ی آن ها پلی بر روی رودخانه «سیحون» به وجود بیاورند و به منظور محفوظ نگه داشتن سپاهیانش از دستبرد دشمن، برج هایی روی قایق ها بسازند تا لشکریان بتوانند به آسانی و با امنیت از رود عبور کنند. هنگامی که تومیریس از اقدامات جنگی کوروش آگاه شد برای او پیامی به شرح زیر فرستاد: «ای پادشاه مادها، دست از این جنگجویی بردار و به فرمانروایی بر سرزمین خود خرسند باش و بگذار ما هم بر سرزمین خود حکومت رانیم. ولی چون می دانم به این اندرز گوش فرا نخواهی داد، به تو توصیه می کنم این کار بیهوده پل سازی را رها کن و بگذار سپاهیان ما از رود سیحون به مسافت سه روز راه به داخل سرزمین های ما دور شوند. آن وقت به سپاهیانت دستور بده آسوده از رود بگذرند تا درون خاک ما با یکدیگر نبرد کنیم و یا تو و سپاهیانت به مسافت سه روز راه به داخل خاک ایران عقب نشینی کن تا ما از رود بگذریم و در سرزمین تو با سپاهیانت بجنگیم.»

کوروش با سران سپاه خود در این باره مشورت کرد. همه معتقد بودند که بهتر است کوروش به داخل خاک ایران عقب بنشیند و به این وسیله سپاه ماساگت ها را به داخل خاک ایران کشانیده و آن ها را نابود کند. اما «کرزوس» پادشاه لیدی که پس از شکست از کوروش، مورد عفو و محبت و احترام او قرار گرفته بود و پیوسته در خدمت کوروش بود گفت به عقیده ی او بهتر است به سپاه ماساگت ها تکلیف شود داخل خاک خود عقب نشینی کنند سپس ما آن ها را تعقیب خواهیم کرد و در محلی خوراکی ها و نوشیدنی های لذیذ و گوارا می گذاریم و آن ها به گروهی از مردانی که قادر نیستند در جنگ شرکت کنند می سپاریم. آن وقت آن ها که به چنین خوراکی های لذیذی عادت ندارند آن قدر خواهند خورد که جنگ را از یاد ببرند. آن گاه ما به آن ها حمله خواهیم کرد و آنان را از پای درخواهیم آورد.
کوروش رای کرزوس را پسندید و به تومیریس پیام فرستاد به خاک خود عقب نشینی کند و کرزوس را به کمبوجیه سپرد تا با نهایت احترام با او رفتار کند و هر دو را به ایران فرستاد و خود با سپاهیانش برای مقابله با ماساگت ها از رود سیحون عبور کرد. کوروش وارد خاک آن ها شد و آن چه را که کرزوس به او توصیه کرده بود، انجام داد. در نتیجه سپاه ماساگت ها به محل تمرکز خوراکی ها و نوشیدنی ها رسیدند، نگهبانان پارسی را کشتند و آن قدر خوردند و آشامیدند که مست شدند. در این حال سپاهیان کوروش به آن ها حمله کردند و گروهی از آن ها را کشتند و جمعی را اسیر کردند. پسر تومیریس به نام «اسپرگپی سس» نیز بین دستگیرشدگان بود. او از کوروش تقاضا کرد زنجیر از دست و پایش بگشایند و پس از این که درخواست او مورد پذیرش کوروش قرار گرفت و آزاد شد، دست به خودکشی زد.
هنگامی که تومیریس از مرگ فرزند و همچنین این که کوروش به سخنان او اعتنایی نکرده آگاه شد، کلیه ی سپاهیان خود را جمع آوری کرد و تصمیم گرفت جنگ بزرگی با کوروش بکند. جنگی که به این ترتیب بین سپاهیان کوروش و تومیریس انجام گرفت، یکی از شدیدترین نبردهای آن زمان بوده است. سرانجام ماساگت ها بر سپاهیان کوروش پیروزشدند و بر طبق نوشته ی هرودوت کوروش در این جنگ کشته شد.

بعضی از مورخان نوشته ی هرودوت را درباره ی سرانجام کوروش خالی از واقعیت می دانند. این احتمال وجود دارد که کوروش در قلب سرزمین ماساگت ها با کوهستان های سخت گذر و دشمنان نیرومند روبرو شده و از پای درآمده باشد اما افتادن سر او به دست تومیریس افسانه است زیرا ایرانی ها پیکر او را به پاسارگاد بردند و در آن جا دفن کردند.

«بروسوس» و «کتزیاس» درباره ی سرانجام کوروش شرح دیگری دارند. «بروسوس» نوشته است که کوروش با طایفه «داهه» جنگید و به دست آن ها و در میدان جنگ کشته شد. «کتزیاس» می نویسد کوروش با «آمرایوس» پادشاه قبایل «دربیگی» وارد جنگ شد و چون گروهی از هندوها با فیل های بسیار به یاری «دربیگی»ها آمده بودند، اگرچه سپاه کوروش مردانه در برابر جنگاوران فیل سوار هندو سخت پایداری کرد اما سرانجام سپاه او شکست خورد و خود کوروش از اسب به پایین افتاد. در این هنگام یکی از هندوها با زوبین زخمی بر ران او زد و سپاهیان کوروش او را از صحنه ی جنگ دور کردند. روز دوم جنگ، «آمورگس» پادشاه «اسکوتها» با بیست هزار نفر به یاری کوروش آمد و در جنگی که دوباره بین دربیگی ها و سپاهیان کوروش درگرفت، سپاه کوروش پیروز شد و دربیگی ها فرار کردند. پادشاه دربیگی ها و دو پسرش نیز در جنگ کشته شدند. پس از جنگ، دربیگی ها فرمانبردار ایران شدند اما کوروش بر اثر زخمی که به رانش اصابت کرده بود پس از سه روز درگذشت.

«دیودوروس» نوشته است شهبانوی ماساگت ها کوروش را دستگیر و به چهارمیخ کشیدند. «استرابو» و «ژوستینوس» به نقل از نوشته ی «تروگوس پومپیوس» شرحی شبیه به روایت هرودوت درباره ی مرگگ کوروش نقل کرده اند.

روایت دیگری است که اصولا مرگ کوروش بطور طبیعی اتفاق افتاده است. «گزنفون» می نویسد هنگامی که کوروش به سن سالخوردگی رسید، شبی خواب دید که سروشی به او گفت:« کوروش، زمان آن فرا رسیده است که آهنگ رفتن کنی و به خدایان بپیوندی.» کوروش پس از بیداری به کوه ها رفت و بنا به آیین ایرانیان برای اهورامزدا و خورشید و میترا و دیگر خدایان قربانی ها کرد و دگر روز، کمبوجیه فرزند بزرگش را جانشین خود ساخت و فرمانروایی ارمنستان و «کادوسیان» را به «بردیه» فرزند کوچکترش سپرد. پس از آن دست یاران و فرزندانش را فشرد و به آرامی و آسودگی بدرود حیات گفت.

از آن چه درباره ی مرگ کوروش گفته شد می توان نتیجه گرفت که قبایل گوناگون نیرومند و جنگجوی ماساگت ها که در شمال شرقی ایران زندگی می کردند با یکدیگر متحد شدند و کوروش، بنیان گذار تاریخ پادشاهی در ایران را در کوهستان های سخت گذر غافلگیر کردند و پس از وارد آوردن شکست به سپاهیان کوروش، او را هلاک کردند. اما سپاهیانش نگذاشتند جسدش به دست دشمن بیفتد بلکه آن را با خود به پارس بردند و پس از این که او را مومیایی کردند، در پاسارگاد به خاک سپردند.
پس از درگذشت کوروش، به طوری که از نوشته های تاریخ نویسان برمی آید، کمبوجیه به سرزمین ماساگت ها لشکرکشی کرد و به خونخواهی پدرش آن ها را فرمانبردار ایران کرد زیرا در روزگار داریوش بزرگ کلیه ی قبایل ماساگت ها فرمانبردار ایرانیان بوده اند.

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

دکتر ویت نی

·         مذهب زرتشتی در یکی از اقوام برتر کره ارض متنعم شده است. آنکس که از حیث مراتب فیلسوفانه و روحانی و جسمانی و پاکی صوری و معنوی دعوی اصالت نجابتش محل توجه است مذهبش زرتشتی است .

پرفسور دکتر گیگر

·         به راستی هیچ قومی از اقوام باستانی خاور زمین قدرت حفظ و صحت کیش خویش را مانند زرتشتیان نداشته اند و این خود از تاثیر حقیقت این مذهب است که در عین حقیقت بدون نقصانی در اصول باقی مانده است . در همه تفتیشاتی که در طول زندگی کرده ام هیچ آیینی و قومی را مانند زرتشتیان در یکتاپرستی – خداشناسی – آزاد منشی – پاکی و حقیقت ندیده ام . چه خوشبخت است قومی که این آیننشان است .

 

نیچه- فیلسوف آلمانی

·         زردشت بزرگترین پیامبر هوشمند و تیزهوشی است که پایههای گسترده اندیشه سازنده و مردمیش تاکنون برای باختر، استوارترین ستون زندگی بوده است. اندیشه زردشت آموزشهای بزرگی برای نیک زندگی کردن، نیک در پیوند بودن، نیک‌‌ رفتار داشتن ونیک سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهی به دیگران است. او هیچگاه در هیچ سخنش از به کاربردن پیدرپی «راستی و درستی خودداری نکرده وپیوسته همه مردم را بدین سو خوانده است. در سخن زردشت، شکوهی یافت میشود که در کمتر سخنی میتوان یافت.

پرفسورهرتسفیلد

·         پشتکار و کوششهای خستگیناپذیر،از فروزههای درخشان ایرانیان میباشد که برپایه راستی و درستی استوار شده است که همه آنها پرتوی از آیین شکوهمند و پرفروغ زردشت است.

پروفسور میه

·         فروزههای ایرانیان باستان ستایش آمیزند.ولی باید دانست که انگیزه آنها،آموزشهای نیک خواهانه و مردمی، زردشت میباشد، زردشت از منشی والا برخوردار بود که توانست بر دل مردم رخنه نماید وآنها را به سوی خود و آفریدگار مهربان و نیک خواهش بکشاند .

التهیم

·         سرودههایی به این ژرفنایی واستادی و با روانی بیهمانند دراین دوران تنها از کسانی برمیآید که نیک پرورش یافته باشند و از خانواده و  نژادهای باشند که از آموزش و پرورش نیک برخوردار باشند. سرودهای زرتشت از یک مایه بنیادین بینش مندی و ادبی بی مانند بهرهور است که با دوران هند و اروپایی پیوندی ناگسستنی دارند. بی پروا میتوان گفت که درونمایه گاتها از یک گفتار جهان برین برخوردار است که به اندیشه این مرد بزرگ رخنه کرده و درآن جای گرفته است. زرتشت اندیشمندی یکتا و بیهمتا و در شناسایی و روشننگری بسیار برجسته و والا بود. از این رو پیشوای بی چون وچرای کسانی شد که با ژرفبینی و ژرف نگری به جهان نگریستند و پایهگزار بینشمندی شدند .

جکسون

·         بودا و کنفوسیوس و سقراط که جویندگان نور و فروغ و روشنایی بودند. از پایههایی بلند و سرکشیده برخوردار بودند، ولی باید پذیرفت که زردشت از همه آنها بالاتر و والاتر وارزشمندتر بود. او بی گمان یکی از آموزگاران بزرگ خاور به شمار میآید .

گوته

·         دانشمند بلند آوازه آلمانی، سخت فریفته گفتار و سرودههای زرتشت بود و اورا مردی بسیار بزرگ و نوشتههایش را شکوهمند بازنمود کرده است. گوته، زرتشت را خردمندی به شمار میآورد که جهان خرد کمتر همانند اورا به خود دیده است. او در همه جا از کسی نام میبرد که همواره دراندیشه خوشبختی و آسایش مردم بوده است و جز راستی و پاکدلی سخن نگفته است .

وتین آمریکایی

·         زردشت از همه نگرها ستودنی است، بیگمان مسیح پیرو او بوده واز اندیشه او بهره گرفته است. سه سخن رسا و روان و شکوهمند او: پندار نیک –گفتار نیک- کردار نیک، پایه و بنیاد همه دینها ست و هیچ خردمندی نتوانسته است چیزی بر آن بیفزاید .

توماس هاید

·         این نویسنده بزرگ انگلیسی درباره زرتشت می گوید: که در آن منش او را سخت میستاید و اورا اندیشمندی بزرگ به شمار میآورد. او مینویسد که خداوند زرتشت را برای مردم ایران برگزید، زیرا ایرانیان از یک آگاهی بزرگی درباره خداوند برخوردار بودند. این مردم با خرد، سزاوار مرد خردمندی چون زردشت بودند .

هومباخ

·         درگاتها این سرودهی باشکوه زردشت، یک آفریدگار یافت میشود که اهورامزدای نیک خواه و خیراندیش است. آموزش های او برترین آموزشهای نیک و برجسته درراه یک زندگی پاک و آراسته و درست و شایسته است که بازدههای درخشان آن نیک آشکار میباشد . اورا میتوان یک استاد مهر و پاکدلی خواند که جز درراه راستی و درستی گام ننهاد و از اهورامزدا جز خوشبختی مردمان روی زمین را نخواست.

پرفسور جان هینلز

·         دین زرتشت را باید نخستین دین آزادی انسانها و حقوق بشر در جهان خواند .

پرفسور هانری ماسه – رنه گروسه

·         زرتشت اولین شخصی است که پایه های یکتا پرستی را در جهان بنیان نهاد .

دکتر هاگ

·         زرتشتیان مقام زن و مرد را برابر دانسته اند . رسومات دینی زنان و مردان برابر است . مراسم تدفین مردگان برای زن و مرد فرقی ندارد .

خانم فرانسیس پاورکاب

·         من شگفت دارم از این که اگر زرتشت در هزاران سال پیش از میلاد در شرایطی که هیچ قانونی برای بشریت وجود نداشت ظهور نمی کرد و چنین آموزه هایی را برای ما به جای گذاشته که پس از هزاران سال بدون کوچکترین ناهمگون نبودن با شرایط امروز و همچنان پایه های انسانیت بشر را شکل میدهد اگر وی نیامده بود به راستی امروزه جامعه بشریت چه حالی داشت و در چه شکلی زندگی میکرد .

رابیندرانات تاگور

        ایرانیان به موجب تعالیم مذهبی زرتشت معتقد بودند که باید در ترقی و کمال جهان مادی کوشید و از آسایش وسعادت جهان بهره مند شد

 

روژه گارودی

·         بینش تازه زرتشت درباره خدا، تنها از خدای مادی و دنیوی به خدای معنوی و اخلاقی رسیدن نبود، بلکه رد و طرد همه گونه شناخت خدا بر قیاس بشری و شکل آدمیبود.

جمشید کاووس کاتراک

·         ملت زرتشتی در عصر اوستا شامل زنان و مردانی بود که در محیط متمدن پرورش یافته بودند. اندرز فیلسوفانه اشوزرتشت به مردان و زنان بنا بر سرودهای گات ها، وجود زنان باهوش و با استعدادی را در عصر طلایی شاهنشاهی زرتشتی به ثبوت میرساند.

روژه گارودی

پیرو زرتشت کسی است که هر  بامداد از خود میپرسد: من امروز برای آنکه جهان بهتر و زیباتر شود چه باید بکنم؟

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید برای شما ارزوی موفقیت دارم